دوشنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۶


من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی كه می بینم بد آهنگ است

بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر كجا آیا همین رنگ است ؟
...
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
به سوی سرزمینهایی كه دیدارش
بسان شعله ی آتش
دواند در رگم خون نشیط زنده ی بیدار
نه این خونی كه دارم ، پیر و سرد و تیره و بیمار
چو كرم نیمه جانی بی سر و بی دم
كه از دهلیز نقب آسای زهر اندود رگهایم
كشاند خویشتن را ، همچو مستان دست بر دیوار
به سوی قلب من ، این غرفه ی با پرده های تار
...

اخوان ثالث

4 نظرات :

ناشناس گفت...

It seems like forever
that you've been gone
its been a year
but it seems so long

I'm sorry I wasn't
there the day
you left us
...............

ناشناس گفت...

یادش به خیر. عکساش رو من ندارم

دارا

ناشناس گفت...

وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد.....انگار نه از ی شهر دوور که از همه دنیا میاد..... تا وقتی که در وا میشه لحظه دیدن میرسه....هر چی که جاده س رو زمین به سینه من میرسه

ناشناس گفت...

آموخته ام که: وقتی ناامید می شوم خداوند با تمام عظمتش ناراحت می شود وعاشقانه انتظار می کشد که به رحمت او بار دیگر امیدوار شوم
پس خواهشمندم نا امید و ناراحت و این همه دل خسته و دل تنگ نباشید
زندگی قشنگه !