برای یارِ در سفر فکر بلبل همه آن است که گل شد
یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش
بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
ای که در کوچه معشوقه ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرومگذارش
دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است مجو آزارش
یکشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۷
اشتراک در:
نظرات پیام
(
Atom
)
1 نظرات :
خوش به حال یار سفر کرده
ارسال یک نظر