دوشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۷

رسیدن

اشکهای مادرم. شوق و ذوق و خنده و چشمهای درخشان خواهرانم و آغوش گرم و بوسه های پدرم. چهار ساعت در فرودگاه امام مانده بودند تا من برسم. برسم و در همهمه و ازدحام جمعیت سه پرواز باهم رسیده، که بارهایشان هم قاطی شده بود، دو ساعت و نیم دیگر منتظرشان بگذارم تا خاطره شبی که همه اش را در فرودگاه گذراندند برایشان و برایم جاودانه شوند. بازگشتن از دیار نظم و قانون و فاصله ها، به دیار شلوغی و بی نظمی و عشقِ بی نهایت، برایم باشکوه بود…

1 نظرات :

ناشناس گفت...

salam agha , khosh omadin , enshala ke hamishe dar kenare khanevade khosh o khoram bashid . bedrood