سه‌شنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۵

I want you !
شعري از قيصر امين پور

مي خواهمت چنانكه شب خسته خواب را
مي جويمت چنان كه لب تشنه آب را
محو توام چنانكه ستاره به چشم صبح
يا شبنم سپيده دمان آفتاب را
بي تابم آنچنانكه درختان براي باد
يا كودكان خفته به گهواره تاب را
بايسته اي چنانكه تپيدن براي دل
ياآنچنانكه بال پريدن عقاب را
حتي اگر نباشي مي آفرينمت
چونانكه التهاب بيابان سراب را
اي خواهشي كه خواستني تر ز پاسخي
با چون تو پرسشي چه نيازي جواب را...

12 نظرات :

ناشناس گفت...

قشنگ بود.. خیلی زیاد

ناشناس گفت...

به نظر من هم قشنگ بود...

ناشناس گفت...

to inaro as koja miari;)

ناشناس گفت...

به هر گلشن نظر كردم تو دائم در نظر بودي/به هر شهري سفر كردم تو با من همسفر بودي/به صحراها تو را جويم به درياها تو را جويم/درون دل درون جان تو را جويم تو را جويم/گهي گريان گهي خندان تو را جويم تو را جويم/به روياهاي شيرينم تو را جويم تو را جويم

ناشناس گفت...

چه کسی می داند پشت این پنجره ها چه کسی منتظر است. یا که این ضربه ممتد بر در پاسخ کدامین پرسش
من همین می دانم که دلم پر نور است
و هوایش پر عشق پس نباید منتظر کسی غیر تو بود

ناشناس گفت...

police in danger

Weria گفت...

" police in danger " yani chi ?!?

ناشناس گفت...

you can check the site

ناشناس گفت...

سلام عزیز دل : با چ.ن تو پرسشی چخ نیازی جواب را . بدرود .

ناشناس گفت...

شرمنده که این فارسی و انگلیسی شدن خرابمون کرد و کلی اشتباه بجای گذاشت . بدرود.

ناشناس گفت...

kojayy pas hera neminevisi?

ناشناس گفت...

از دیار کهن بشنو این پیام
برایت در همه ابعاد زندگی کمال موفقیت را ارزو دارم
پیروز و پاک نهاد بمانی