یکشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۷

اول. ساعت ده شب. دانشگاه و من. شاید تنها باشم در کل این ساختمانهای بلند و کوتاه. مشغول کاری هستم و همزمان، برنامه رادیوزمانه شنبه، پانزده تیر را گوش میکنم. گزارش دومش اشکم را در می آورد. دستم شل می شود و دل می سپارم به بقیه گزارش. بیش از پیش ممنون تکنولوژی ای هستم که با استفاده از آن، دوری فیزیکی از خاک و میهنم را تا حدی جبران میکنم.

دوم. همه حرف من در مطلب قبلی این بود که با رفتاری که بسیاری از اهالی ذکور در ایران با زنان اطرافشان دارند، چه با دخترشان، چه با همسرشان، چه با مادر و خواهرشان، بهتر است بساط پرتظاهر برگزاری روز زن جمع شود. ریشه عمیق رفتار تبعیض آمیز با زنان در فرهنگ ما، یا شاید بهتر بگویم در رفتار ما، پایه همه قوانین ناعادلانه موجود است. بحای (یا همزمان با) تلاش برای از یاد نبردن روزی بنام روز زن، که در آن با تبریکی یا هدیه ای میخواهیم لبخندی بر لبان زنانی که عزیزشان میداریم بنشانیم، به رفتار روزانه خود دقت کنیم. به قضاوتهایمان و رفتارهایمان و جایگاهی که برای بانوانی که نقشی در زندگیمان دارند دقت کنیم. آنان را با احترام و مهری که شایسته نقش بیمانندشان در زندگیهایمان است ارج بنهیم و این ارج و احترام و قدرشناسی را محدود و منوط به روز زن و روز مادر و روز تولد و ... ندانیم.

سوم. ...