دوشنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۶

تو را دوست مي دارم


تو را به جاي همه زناني
كه نشناخته ام دوست مي دارم
تو را به جاي همه روزگاراني
كه نمي زيسته ام دوست مي دارم
براي خاطر عطر گستره ي بي كران
و براي خاطر عطر نان گرم
براي خاطر برفي كه آب مي شود
براي خاطر نخستين گل
براي خاطر جانوران پاكي كه
آدمي نمي رماندشان
تورا براي خاطر دوست داشتن
دوست مي دارم
تو را به جاي همه زناني كه
دوست نمي دارم دوست مي دارم.
جز تو، كه مرا منعكس تواند كرد؟
من خود خويشتن را بس اندك مي بينم.
بي تو جز گستره يي بي كرانه نمي بينم
ميان گذشته و امروز
از جدار آينه‌ي خويش گذشتن نتوانستم
مي بايست تا زند‌گي را لغت به لغت فرا گيرم
راست از آن گونه كه لغت به لغت از يادش مي برند.
تو را دوست مي دارم
براي خاطر فرزانه‌گي ات
كه از آن من نيست
تو را به خاطر سلامت
به رغم همه آن چيزها كه
به جز وهمي نيست دوست مي دارم
براي خاطر اين قلب جاوداني
كه بازش نمي دارند
تو مي پنداري كه شكي
حال آنكه به جز دليل نيستي
تو همان آفتاب بزرگي كه در سر من بالا مي رود
بدان هنگام كه از خويشتن در اطمينانم.

Paul Éluard (1895-1952)
ترجمه احمد شاملو


5 نظرات :

ناشناس گفت...

دوستش مي دارم .
لبخندش را
فريبي نه كه هديه اي مي انگارم
من همه ي سنگهايش را پرستيده ام و
آتش و آب و خاكش را
من آفتابش را پوشيده ام و
عصاره ي ماهتابش را
پياله پياله نوشيده ام
دوستش مي دارم
زميني كه تو روي آن راه مي روي

ناشناس گفت...

چه دردناک و چه درد لذت بخشی

http://deltangestan.wordpress.com/

ناشناس گفت...

چه دردناک و چه درد لذت بخشی

http://deltangestan.wordpress.com/

ناشناس گفت...

wow, che ziba bod.

ناشناس گفت...

این شعر خیلی قشنگه، نمی دونستم مال کیه که فهمیدم