چهارشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۶

B, J and N

اول. J دانشجوی سال آخر رشته " آموزش زبان انگلیسی" در یه کالج در کاناداس و 25 سال داره. برای اینکه بتونه هزینه ترمی 5000 دلار شهریه دانشگاه رو بده و علاوه براین خرج 400دلاری اتاقی که اجاره کرده رو دربیاره، حدود سه ساله که توی یه فروشگاه بزرگ عصرها از 3 تا 11 شب کار جابجا کر دن اجناس و چیدنشون توی قفسه رو بر عهده داره. کاری که در همون 6 ماه اول J رو از 225 پوند به 180 پوند رسونده و وقتی میرسه خونه حدودای 11.5 قیافه ش کاملا ترسناکه. مدتی پیش روساش بهش مژده دادن که بعلت استمرارش در این شغل بهش ترفیع میدن و از اول سپتامبر علاوه بر اینکه بازنشستگی خواهد داشت موارد پوشش بیمه و دستمزد ساعتیش رو افزایش میدن و شاید از اینها مهمتر، 10 درصد از زمان کاریش رو به کار دفتری اختصاص خواهند داد. J سر از پا نمیشناسه و هم خونه ایهاش رو یه شب به نوشیدنی دعوت میکنه. مدتی بعد دردی که گاه گاه کمرش رو در روزهایی که کار سخت میشد اذیت میکرد، مزمن میشه و حتی توی خواب هم راحتش نمیذاره. بالاخره با ستفاده از فرصتی میره دکتر و پس از آزمایشهای زیاد بهش میگن باید عمل بشه. چون بیمه هستش از جانب شرکت هزینه ای داره اما پزشکش وقتی باهاش صحبت میکنه و میفهمه شغلش چیه میگه دیگه نمیتونی این کار رو ادامه بدی و ...

J الان داره دنبال کار میگرده.

دوم. B یه مادر تنهاس (single mom) و 30 سالشه . 17 سالگی ازدواج کرده و بچه دار شده و همسر مهربونش بعد یکسال بدون هیچگونه پشتیبانی مالی تنهاش گذاشته. پسر B الان 13 سال داره. B دانشجوی سال آخر پرستاری در همون کالجه و برای اینکه شهریه سنگین دانشگاه و هزینه تحصیل و زندگی خودش و فرزد 13 ساله ش رو دربیاره، آخر هفته ها گاهی 24 و گاهی 36 ساعت (در طول دوشبانه روزیا 48 ساعت) کار میکنه. کارش نگهداری از تعدادی آقا و خانوم ساکن یک خانه سالمندانه. از ابتدای این ترم برای کارآموزی باید به یک بیمارستان در شهر مجاور بره و از اونجاییکه سیستم حمل و نقل اینجا خیلی سحر خیز نیست معمولا باید تاکسی بگیره و هزینه سنگینی بده. کار بجایی میرسه که تصمیم میگیره ماشین دست دومی بخره. با مادر محترم که در یک ویلای هزار متری زندگی میکنه و سه تا ماشین داره تماس میگیره و ازش تقاضای راهنمایی (شما بخونید تقاضای کمک) میکنه. مادر محترم که ظاهرا هنوز ماجرای ازدواج دخترش رو بدون موافقت با ایشون فراموش نکرده، به هردلیل خیلی خونسرد راهنماییش میکنه که تا جایی که یادمه، دانشگاهتون براتون تسهیلاتی قائل میشه چون دخترخاله ت هم همینطور ماشین خرید!! B باید برای بار چندم تقاضای پشتیبانی مالی بکنه که معمولا چون کار میکنه بهش تعلق نمیگیره...

سوم. N دانشجوی بهترین دانشگاه ایرانه. پدر و مادر گرامی حدودا هفتصد هزار تومان در سال 1374 خرج کردن که N برای کنکور آماده بشه و خلاصه N در دانشگاه پذیرفته میشه. از اونجایی که پدر و مادر N در تهران نیستند N به خوابگاه میاد. بعد از مدتی به بابا و مامان شکایت میکه که من خونه میخوام و اینجا نمیتونم بمونم. بابا و مامان هم که تصمیم گرفتن فرزندشون مرد بشه، امتناع میکنند. اما N راهش رو بلده. با یه کلک بهشون میفهمونه که اگه این کار رو نکنند در اثر مجالست با دوستان خوابگاه ممکنه سیگاری بشه !! همین خبر پدر و مادر رو در همون هفته به تهران میکشونه. N شش سال بعد، در حالیکه سیگار رو با سیگار روشن میکنه لیسانسش رو میگیره در حالی که در کنار خونه اش که تقریبا جر درس خوندن ، هر اتفاقی توش میفته، ماشین هم داره. چون پدرش رو در انتهای سال اول با یک کارنامه ... مجاب میکنه براش ماشین بخره.

J، B و N هرسه بعد از فارغ التحصیلی با کوله باری تجربه و در حالیکه حسابی آبدیده شدند وارد اجتماع میشن (یا به فعالیت و کارشون در اجتماع ادامه میدند) و به رشد و بالندگی کشورشون کمک میکنند...

3 نظرات :

ناشناس گفت...

cheghade az in J va B ha inja didam, va to iran ham, va cheghade az didane amsale adamai mese N lajam dar miad!

avin گفت...

alii bud weria. adama hamashun J، B و N hastan ama khodeshun nemidunan ya inke ma nemibinim ona ro

ناشناس گفت...

عالی مینویسی. همه شو با همه وجودم درک کردم